زود به زود دلمان می گیرد آن قدر که یادمان می رود آخرین بار که دلگیر نبودیم کی بود در کدام فصل : بهار لوس تابستان خشن پاییز افسرده زمستان کسل ... چقدر صبوریم آنگاه که در و دیوار بر پدر و مادرمان لعنت می فرستند و ما در مقابل شخصیتمان را با ارائه ی یک بلیت اتوبوس نشان می دهیم من دلم گرفته است دلم گرفته است و این اصلا جای نگرانی ندارد وقتی که رندترین شماره تلفن های این شهر در اختیار بعضی ها ست .
می خواهم از دوچشم ترم خون ببارمت دلپــاره های تشـــــنه به هامون ببارمت از لحظه های زخمـی ِتـاتـارِتار،خـویش صدهـا هـــــزار داغ شبــیخون ببارمت دریــا تــریـن گـــدازه بریزم به روزتـو در وسـعـتی زدرد، شبـی خـون ببارمت یک شـب بیــا ولیــلی من بـاش نـازنین تا نقــد جـان به شیوه ی مجنون ببارمت خورشـید من بیا که تو بالا تـری زعشق تـا شعـله شعـله در دل گــــردون ببارمت
با من بمان و حرف دلت را دوتا نکن در شهر من علیه دلم کودتا نکن حالا که از بهشت تو جا مانده ام، مرا در پای ایستگاه جهنم رها نکن بگزار پا به شعر من ای حس ناگریز فکر ردیف و قافیه های مرا نکن حق من این نبود دور از تو بشکنم حقم اگر فراق تو باشد ادا نکن کردی دعای صبر...دعایت مرا شکست در حق هیچ آیینه ای این دعا نکن با ابرهای معجزه بر روح من ببار جغرافیای قلب مرا کربلا نکن
بنفشه
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 ساعت 03:37 ب.ظ
اندوهت را
به گیسوان باد
سنجاق کن
پروانه های دلت را
بسپار به باغ
نگذار نیلوفرانه های احساست
اسیر ذهن
پاییز شود
یک روز دیگر هم گذشت و نیامدی
عمر همچنان باقیست
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سمان ،
دلش که می گیرد
می زند زیر همه چیز
آنچنان می ترکد بغضش
که
فراموش می کند
گاهی
برای چه داشت می گریست
و می گرید
می گرید
می .. گرید
تا شهری را ببرد
با خودش !
من اما بغضم هیچگاه نمی ترکد
و همیشه یادم می رود
در دلم شهری هست
که دلم برای آسمان بارانی اش
گرفته است !
زود به زود دلمان می گیرد
آن قدر که یادمان می رود
آخرین بار که دلگیر نبودیم
کی بود
در کدام فصل :
بهار لوس
تابستان خشن
پاییز افسرده
زمستان کسل ...
چقدر صبوریم
آنگاه که در و دیوار
بر پدر و مادرمان لعنت می فرستند و ما در مقابل
شخصیتمان را با ارائه ی یک بلیت اتوبوس نشان می دهیم
من دلم گرفته است
دلم گرفته است
و این اصلا جای نگرانی ندارد
وقتی که رندترین شماره تلفن های این شهر
در اختیار بعضی ها ست .
سلام
فکر کردم اومدید تا بمونید
چقدر امروز دلم گرفت
باز هم نیستید
هر جا هستید خوشحال باشید و خوشبخت
مراقب خودتون و دلتون باشید
برگرد؛ مگر نگفتی بر ضریح شانه هایت دخیل می بندم تا اذان با تو بودنم از مناره نور بالا رود؟ حالا چرا فقط از مسجد قلبم صدای عزا می آید..!؟
می خواهم از دوچشم ترم خون ببارمت
دلپــاره های تشـــــنه به هامون ببارمت
از لحظه های زخمـی ِتـاتـارِتار،خـویش
صدهـا هـــــزار داغ شبــیخون ببارمت
دریــا تــریـن گـــدازه بریزم به روزتـو
در وسـعـتی زدرد، شبـی خـون ببارمت
یک شـب بیــا ولیــلی من بـاش نـازنین
تا نقــد جـان به شیوه ی مجنون ببارمت
خورشـید من بیا که تو بالا تـری زعشق
تـا شعـله شعـله در دل گــــردون ببارمت
با من بمان و حرف دلت را دوتا نکن
در شهر من علیه دلم کودتا نکن
حالا که از بهشت تو جا مانده ام، مرا
در پای ایستگاه جهنم رها نکن
بگزار پا به شعر من ای حس ناگریز
فکر ردیف و قافیه های مرا نکن
حق من این نبود دور از تو بشکنم
حقم اگر فراق تو باشد ادا نکن
کردی دعای صبر...دعایت مرا شکست
در حق هیچ آیینه ای این دعا نکن
با ابرهای معجزه بر روح من ببار
جغرافیای قلب مرا کربلا نکن
اندوهت را
به گیسوان باد
سنجاق کن
پروانه های دلت را
بسپار به باغ
نگذار نیلوفرانه های احساست
اسیر ذهن
پاییز شود
یک روز دیگر هم گذشت و نیامدی
عمر همچنان باقیست