بنفشه

سلام

امشب 

دوباره به دنیا آمدم

تا از تو بنویسم

اما

امروز

دیگر

تو نیستی...

نظرات 2 + ارسال نظر
بنفشه یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 05:50 ب.ظ

سلام
نن بودم ،هستم، خواهم بود
چقدر شبیه بارانی پاییزی تو
همیشه بین ناممکن ها ممکن میشوی
همین دیروز بود ذهن مشوشم لابه لای خاطره ها به تو رسید
هیییییی
باغ ارم جان میدهد برای قدم زدنت
چه سمفونی به راه انداختند گنجشک ها و برگ های خشک درختان از نیامدنت
هوا هم عجیب هوایی میکند آدم را
بیا که این روزها هوا هوای دل دادن و دل سپردن است (البته برای اهل دلهایی مثه شما)
برگرد که نفس دیگه نفس نیس خخخخخ
دست پر بیا بنویس
میخوانمت مدام

بنفشه سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:49 ب.ظ

شبهای غریبیست
فکر کن لبهای تشنه به آب
صدای شر شر فرات
چشمهاتو ببند تصور کن
نخ خوابی نه خوراکی فقط صدای جلنگ جلنگ کوبیده شدن شمشیر ها و تالاپ تالاپ سم اسب ها
حتما صدای فریاد هم بوده گریه بچه ها صدای شراره های آتش
یه عالمه مصیبت پشت هم
فشارهای عصبی استرس درد مصیبت
آینده ای مبهم
خسته
تشنه
اووووووف
اصلا تصورش هم برام سخته
چی کشیده حضرت زینب اونروز
یا زینب شرمندتم بانو
روسیاهم
.........
راستیچرا نیستید؟
شعر شور میخواد
مدتهاست دیگه بهش فکر نکردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد