سلام خودم انسانی از جنس باران تصور کن کلامش باران نگاهش باران دلش باران عشقش باران هوایش باران حتی طعم دهانش باران بیست و اندی سال پیش میان بنفشه های لب رود در هوایی که حافظ میزیست و غزل میسرود چشم باز کرد در زیباترین غروب سومین ماه سال
پیچیدندنش میان بستری از یاس شد بنفشه
عاشق امد عاشق ماند و عاشق خواهد رفت بیقرار و دلتنگ همیشه بارانی و خیس یک دل دارد به وسعت دنیای خیلی ها دنیایی دارد پر ازمهربانی باران را میفهمد ابر را بدرقه میکند با گل سخن میگوید ماه را میچیند باد را میبوسد یک دنیا احساس میسوزد و میسوزاند همین و تو ...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام
خودم
انسانی از جنس باران تصور کن
کلامش باران
نگاهش باران
دلش باران
عشقش باران
هوایش باران
حتی طعم دهانش باران
بیست و اندی سال پیش
میان بنفشه های لب رود در هوایی که حافظ میزیست و غزل میسرود چشم باز کرد
در زیباترین غروب سومین ماه سال
پیچیدندنش میان بستری از یاس
شد بنفشه
عاشق امد عاشق ماند و عاشق خواهد رفت
بیقرار و دلتنگ
همیشه بارانی و خیس
یک دل دارد به وسعت دنیای خیلی ها
دنیایی دارد پر ازمهربانی
باران را میفهمد
ابر را بدرقه میکند
با گل سخن میگوید
ماه را میچیند
باد را میبوسد
یک دنیا احساس
میسوزد و میسوزاند
همین
و تو
...