بنفشه

سلام

از خودت بگو...

من تمامم

درست مثل سمت راست

درست مثل سمت چپ

تیری رها کن

تو بهترین صیادی..

بنفشه

سلام

و...

کجای تو

دلم پنهان شد؟

کسی

با دلش 

دلت

دلم

دلارام

را بنویسد...

همین!

بنفشه

سلام ،

حال همه ما  

به سمت باد 

نمی طوفانی است  

باران باران غصه .

شبی که فردایش نام تو از خوابگاه من رد شد 

دلم گرفت

می دانی؟ 

نامش مثل تو گل بود 

و من آن حوالی 

چه گیاهی بودم 

خدا خلقتش کمی کمرنگ بود!!! 

دوباره از سپیده بر می گرذم 

بنفشه 

تو رنگت شاید عاشقی است 

و من در مقاله های نخوانده 

کمی گیج زندگی می کنم. 

سهراب دلم  

نقاشیهایش را 

شعر نمی کند  

این روزها 

که من خاک بر سرم 

چرا ؟ 

شاید کسی برای قبر من  

روضه می خواند و  

من در مجازی ترین وب سایتها 

دنبال خودم می گردم  

و تو  

امشب 

که فردا جمعه است 

برای من 

یک بیت فاتحه بخوان!! 

بنفشه 

سالها تب کرده ام 

من شاعر نبودم 

کاش ولی  

کسی مرا شعر می کرد 

نه ترانه می کرد 

نه مرثیه می کرد 

مرا  

که همه منبرهای این دیر دیر پرست زود پز 

مرا دق مرگ می کند 

بانو 

با تو 

درد و دل دارم 

که درد تو از دلتسکته می کند 

آخ دلت  

که چه مریضخانه ای است 

معذرت می خواهم خانم 

من پایم درد می کند 

پرستار سرم این عاشق تمام شده است  

و آن مرد 

در باران تصادف کرده است  

با کی؟ 

با دلش  

که تویی! 

آه این بیت چقدر شبیه مرحوم سادگی بود 

که مرد مرد 

و کسی جز غرور این حوالی نماند. 

بیا تو هم نمان 

برو جنوب 

که شمال فقط گریه است 

نه جنوب هم بوی شهادت می دهد 

کاش من هم 

در میدان میم 

ببخشید مین 

نون  

واو ها  

یا عین وشین وقاف  

را جا می گذاشتم 

قران خوانده ای

من 

تنها شدم 

بنفشه. 

تلفنم زنگ خورد 

و وسط شعر پریدم 

تو اما شاعر بمان 

این خطوط همراه 

تنها 

آدم را تنها می گذارند....